«زهرا محبتیان»، همسایه آن ها می گوید ساعت های پایانی شب پانزدهم خردادماه خانواده امیرعلی از تک تک همسایه ها می پرسند پسرشان را ندیده اند: «او پسرک مظلوم و شیرین زبانی بود که با این شیوه ظالمانه کشته و سوزانده شد. حالا انگار در این شهرک قیامت شده و بچه دارها وحشت کرده اند.»
خواهر امیرعلی حوالی ساعت هشت شب به خانه برمی گردد و سراغ برادرش را می گیرد. هیچ کس خبری از او ندارد. امیرعلی گم شده است. سراسر شب خانواده بیدارند و صبح روز شانزدهم مادرش وحشت زده و گریان به پلیس ماهشهر مراجعه می کند و از فقدان پسرش می گوید.
همان روز پلیس آبادان از پیدا شدن جسد سوخته دخترکی 10 تا 12 ساله خبر می دهد که در مسیر جاده فرودگاه آبادان توسط یک مرد رهگذر پیدا شده است. با این که جسد کاملا سوخته شده بود اما تشخیص اولیه پلیس این بود که جنازه متعلق به دخترکی 10 ساله است. جسد سوخته را برای تحقیقات بیشتر به پزشکی قانونی خرمشهر منتقل می کنند.
سرهنگ «همت علی ترکرانی»، رییس پلیس شهرستان خرمشهر همان روز اعلام می کند جسد کودک مجهول الهویه که حوالی فلکه فرودگاه آبادان کشف شده، متعلق به یک دختر بچه نیست بلکه با تشخیص کارشناسان پزشکی قانونی، متعلق به یک پسر بچه است.
همزمان، توجه ماموران به پرونده پسرک هفت ساله ای جلب می شود که همان روز خانواده اش فقدان او را در حوزه استحفاظی ماهشهر اعلام کرده اند.
زهرا محبتیان، از ساکنان شهرک «صباغان» که به کمپ بی مشهور است، از شناسایی جسد سوخته توسط مادرش می گوید: «یک تکه از لباس امیرعلی از شعله های آتش در امان مانده بود. مادرش با همان یک تکه پارچه او را شناسایی کرد. البته آزمایش دیانای هم مثبت بود اما هنوز هیچ انگیزه ای برای این اتفاق وجود ندارد. این خانواده آرام و بی دردسر بودند. مردم این منطقه ندار و محرومند و بحث کودک ربایی برای اخاذی منتفی است. کسی هم با خانواده امیرعلی دشمنی ندارد. پدرش راننده تاکسی تلفنی است و مادرش هم برای کمک خرج مرد خانواده، سبزی خانگی بسته بندی می کند. آن ها آزارشان به هیچ کس نمی رسد.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر