۱۳۹۷ تیر ۲۵, دوشنبه
هنوز قاتل مختاری رهبر است _ علی عبدالرضایی
در دوازدهمينِ روزِ آذر سياهِ هفتادوهفت، فقط يک سال و خردهاى بعد از رياست جمهورىِ محمد خاتمى، يكى از كليدىترين كلمات را كه رفته بود خريد، دزديدند، با طناب خفه كردند و در يكى از فرعىهاى جادهى افسريه، حوالىِ كارخانهی سيمان انداختند. روزى كه محمد مختارى را در آن گورستان پرت به خاک داديم، به چشم خود ديدم غرورِ كلمات را كه داشت دستوپا مىزد، خامنهاى گفت مختارى را اصلن كسى نمىشناخت، خاتمى گفت كى بود كى بود من نبودم و هنوز بعدِ هيجده سال كسى از داستان اصلى، هيچ روايتى به دست نداده، كسى نگفته روزى كه محمد را خاک مىبرد، چرا هوشنگ گلشيرى هى دو دستى مىزد روى سر خودش، چرا يک سال و اندى بعد دق كرد، مرد!
آدم چيزفهمىست، از اواخر دههی شصت با هم صنم داریم، دو تا چشم نگران دارد که خوب مرا میپاید، پروندهی تمام اینها که با من شاعر و نویسنده شدند زیر دستِ اوست. تنها کسیست که دربارهی شعر دههی هفتاد میتواند درست بنویسد، حواسش مدام به چند و چونِ شعر در دههی هشتاد بود و گاهی گزارش میداد، مثلن هر سال میگفت کی واداده و مثلن داور شعر فجر شده! امسال که خواستم دیوان مناسباتش را ورق بزند گفت ول کن علی! کالج شعر را ول کن! مهمترین دشمنان تو دستپروردههای تواند! از هیچکس شاعر و منتقد میسازی که علیه تو بنویسند، ببین از فلانی و فلانی در دههی هفتاد چه ساختی و حالا چطور علیه تو مینویسند! پریروز یکی که تا ماه گذشته ادمین کالج شعر بود چیزهایی علیه تو در چتِ با من نوشت که اگر نمیشناختمت محال بود باور نکنم! تو به آدمها آموزش میدهی بعد هم که راه میافتند میچزانیشان، چرا با خود و شعرت اینقدر بد تا میکنی!؟ ول کن کالج را! براهنی یک زیرزمین شاگرد داشت که بعد از دو دهه هنوز مجیزش را میگویند، از او بدتر شفیعی کدکنی! آنها مرید و طرفدار میسازند تو دشمن! تکتکِ آنها که طی سالِ گذشته در کالج شعر، شاعر و منتقد شدند از تو متنفرند …
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر